روژاروژا، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

روژا و زندگي

ني ني و خدا

1390/6/2 18:05
نویسنده : باباي ني ني
569 بازدید
اشتراک گذاری

قران 

يه خانواده سه نفری بودن. يه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از يه مدتی خدا يه داداش کوچولوی

خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما ميده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .پسرکوچولو هی به

مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسيدن که پسرشون

حسودی کنه و يه بلايی سر داداش کوچولوش بياره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زياد شد که پدر و

مادرش تصميم گرفتن اينکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.پسر کوچولو که با برادرش تنها شد

… خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پيش خدا اومدي بگو خدا چه شكليه آخه من

داره كم كم يادم ميره ...

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان پرنیا
1 شهریور 90 8:21
واقعا زیبا و پر مفهوم بود ای کاش ما هم به کودکی بر می گشتیم
مامان سارا
1 شهریور 90 16:01
سلام خدا حفظش كنه ني ني نازي دارين اين مطلب خيلي زيبا بود ..گريم گرفت